شهید علی حبیبی

شهید علی حبیبی
(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
با سلام ودرود خدمت حضرت مهدی (عج) ونائب بر حقش امام خمینی
شکر خدارا که ما را توفیق داده است در این قافله پشت سر قافله سالار روح خدا امام زمان برای فتح کربلا وبرای آزادی قدس از دست اشغالگران ونجات مسلمین از چنگ ظالمین قدم برداریم.
ای عزیزان، ما می رویم و بجای ما شما می مانید شما مسئولیت تان بیشتر میشود باید آرام نگیرید،باید اسلحه که از دست ما افتاده برداشته و راهمان را ادامه بدهید تا اسلامتان ، انقلابتان و شرفتان زیر پای استکبار جهانی ازبین نرود.
ای برادران و خواهران من ، نماز را با خشوع وخضوع تمام بجای آورید و خدا را در هر حال ،شاهد خود بدانید و همه کارتان به خاطر خدا باشد.


((روحش شاد وراحش پر رهرو))

شهید بهمن جهانگیری

شهید بهمن جهانگیری
فرزند: خدابخش
تاریخ تولد : 1340
محل تولد : مرند
تاریخ ومحل شهادت : 12/8/62 ( عملیات والفجر4)

((گوشه ای از زندگی نامه شهید))
در سال 1340در خانواده ای ساده و مذهبی در شهر مرند به دنیا آمد . دوران دبستان را در مدرسه« انوشیروان سابق» سپری کرد وسپس در مدرسه راهنمائی سعید به ادامه تحصیل پرداخت .با وجود کار ، در درس نیز جزو شاگردان ممتاز کلاس بود . بهمن قبل از انقلاب، دانش آموز دوره دبیرستان بود که درکلاس های اصول عقاید، قرآن و عربی حضور می یافت و در بین امت مسلمان، او از اولین روز ،تا پیروزی انقلاب اسلامی فعالانه در راه پیمایی ها شرکت می کرد .ایشان خدمت سربازی را در پادگان های عجبشیر وقوشچی سپری کرد و با ثبت نام در بسیج ،عازم جبهه های جنگ شد و در گردان حضرت ابوالفضل (ع) از لشکر31 عاشورا ، آر پی جی زن شد .درمرحله اول عملیات« والفجر4» همراه با این گردان به پیروزی رسید و در مرحله سوم عملیات «والفجر4 »در صبحگاه 13 آبان به آرزوی دیرینه اش نائل گشت .

(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
باسلام ودرود خدمت حضرت مهدی(عج) ونائب بر حقش امام خمینی
پروردگارا برمن وخانواده ما منّت نهادی ومرا جزو قربانیان درگاهت قبول نمودی. چه موهبتی و پاداشی از این بالاتر ؛ چگونه می توان قدر این نعمت را به جا آورد. پدر ومادر، برای پذیرفته شدن این قربانی، لازم است امانتی را که بردست شما سپرده شده بود به صاحب اصلیش بازگردانید.

((روحش شاد وراهش پر رهرو))

شهید اسماعیل جباری

شهید اسماعیل جباری
فرزند: حاج یوسف
تاریخ تولد :1345
محل تولد : تبریز
تاریخ ومحل شهادت : 7/12/62 عملیات خیبر
(( گوشه ای از زندگینامه شهید ))
شهید اسماعیل جباری در سال 1345، در "کوی شنب غازان" از محلات تبریزدر خانواده ای ساده ومذهبی به دنیا آمد . از هفت سالگی در قالی بافی مشغول به کار شد، طوری که روزها کارمی کرد وشب ها درس می خواند.ایشان مشتاق خوشنویسی بود ودر مسجد به خطاطی می پرداخت.وی پس از شهادت برادر بزرگش در عملیات پیروزمند فتح المبین، در کمیته فرهنگی جهاد سازندگی تبریز مشغول به فعالیت شد ودر اواسط سال 61 به عضویت بسیج تبریز در آمد، وپس از مدتی عازم سرزمین عشق وعرفان گردید . در عملیاتهای «والفجر مقدماتی» و «والفجر (1) »، در نبرد با کفاربا اراده ای برتر حضور یافت . ایشان پس از مدت یک سال خدمت در سپاه، خود را دوباره به میدان جنگ رسانید وبالاخره در عملیات فخرآفرین «خیبر»در تاریخ 7/12/62 به درجه رفیع شهادت نائل شد.
(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
ای امت حزب ا... همیشه ودر همه حال از فرمایشات رهبری اطاعت کنید ونگذارید این پیر جماران تنها بماند. از این انقلاب به خوبی پاسداری کنید که این انقلاب مقدمه ای است برای برپایی انقلاب حضرت مهدی (عج) ،که آن گاه آمریکایی باقی نخواهد ماند وخونی به نا حق ریخته نخواهد شد. جای شهدا را در جبهه ها خالی نگذارید و در نمازهای جمعه- این نماز عبادی سیاسی - و در تشیع جنازه شهدا شرکت کنید.
((روحش شاد و راهش پر رهرو))

شهید حسین دعاگویی

شهید حسین دعاگویی
فرزند:حیدر قلی
تاریخ تولد :1346
محل تولد : هریس
تاریخ ومحل شهادت :27/1/66 شلمچه (عملیات کربلای 9)

(( گوشه ای از زندگینامه شهید ))
این فرزند آزاده ی امت درسال 1346 در خانواده مستضعف و متدین به دین مقدس اسلام چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا مقطع سوم راهنمایی در شهرستان هریس ادامه داد و بعد از شروع جنگ تحمیلی به دلیل درک بارسنگین تکلیف دفاع از اسلام، مشتاقانه درس را رها و به سوی جبهه ها روانه گشت. وی نظر به اخلاق پسندیده ای که داشت در معنویات غوطه ور بود واز این راه دوستان زیادی را به خود جذب می کرد. اکثر اوقات فراغت خود را در پایگاه های مقاومت هریس می گذراند ودر اکثر مجالس با سخنرانی های دلنشین ، مستمعین را غرق در شور و اشتیاق می نمود. بیشتر عملیات های غرور آفرین شاهد شهامت های این عاشق امام و شهادت بود. بالاخره روح بی قراراوبه همراه جسم تابناکش در مورخه 27/1/66 در ادامه عملیات «کربلای 9 »در اثر بمباران شیمیایی دشمن در جبهه شلمچه، شرق بصره، به ملکوت اعلی پر کشید.

(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
خدایا در این چند روزی که زنده ام توفیق درک وحدانیت و نبوت و ولایت امام امت و درک عمل به اسلام راستین را بر من اعطا فرما. ای امت حزب ا... جهاد یکی از دستورات مهم اسلام است و بر مسلمانان واجب است که برای ترویج خداپرستی واجرای احکام الهی ومبارزه با دشمنان اسلام وقرآن جهاد کنند. ای مسلمانان! آگاه باشید دیگر در این زمان خوابیدن وغفلت کردن گناه بزرگی است در این زمان معیار ،معیار عمل است. برادران وخواهرانم باید شخصیتها را با حق سنجید نه اینکه حق را با شخصیت ها. ای امت حزب ا... وشهید پرور در نماز جمعه ودر دعاهای کمیل وتوسل ودر مجالس شهدا ودرمراسم سوگواری ابا عبداله الحسین (ع)شرکت کنید.

((روحش شاد وراهش پر رهرو))

شهید صالح جباری

شهید صالح جباری

تاریخ تولد :10/7/40
محل تولد : تبریز
تاریخ ومحل شهادت :22/11/64


(( گوشه ای از زندگینامه شهید ))
این اسطوره ی بزرگمردی در سال1340 در خانواده ای متوسط ومذهبی در شهر تبریز بدنیا آمد . در اثر بیماری ، تا شش سالگی قادر به راه رفتن نبود تا اینکه در جوار مرقد مطهر امام رضا شفا یافته ،به برکت آن امام برپای ایستاد و گام برداشت وبه تدریج به بهبودی کامل دست یافت . وی علاقه شدیدی به سید الشهدا وتعلیمات اسلامی داشت. با شروع انقلاب اسلامی با وجود کار وفعالیت شدید شغلی ، به اعضای فعال انجمن عمار یاسر پیوست.پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی داوطلبانه به خدمت مقدس سربازی رفت ودر تمام این دوران که مصادف با آغاز دسیسه های ابر قدرتها در کردستان بود ، به ستیز ومبارزه پرداخت .سپس در لباس مقدس بسیجی،مبارزات ومجاهدتهای خویش را تداوم بخشید . طی هفت سال جنگ در اکثر عملیاتها ، حضوری فعال داشته ودر چندین مورد به شدت مجروح گردید . با نزدیکی عملیات« والفجر 8 »مجددا به سوی جبهه های حق علیه باطل شتافت وبالاخره یادگار «سوسنگرد» و«بستان» وفاتح« فتح المبین» و«بیت المقدس» و«والفجرها» وعقیل، «خیبر» شکن و «بدر» آفرین در ساعت 12 صبح 22/11/64 در اثر اصابت گلوله ها دنیای خاکی را به درود گفته در ملکوت اعلا به پرواز درآمد.


(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
ای پدر ومادر! از مردم بخواهید به شما تبریک بگویند، زیرا فرزندتان راهش را شناخته وبا آگاهی کامل به این راه رفته است. ای امت غیور ایران وامت حزب ا... از شما می خواهم که حافظ وپشتیبان ولایت فقیه وجمهوری اسلامی وروحانیت اصیل وادامه دهنده ی راه شهیدان باشید و از امام و از خون شهیدان حمایت کنید وامام را تنها نگذارید. حتما امام را در نمازهایتان دعا کنید که خدا عمرش را تا انقلاب مهدی (عج) طولانی کند وحتی کنار مهدی(عج) اورا نگهدارد .قدرش را بدانید که خدا برما منت گذاشته وچنین رهبری داده است.
شعار جنگ جنگ تا پیروزی را از یاد نبرید.
((روحش شاد وراهش پر رهرو))

شهید یوسف جانفشان

شهید یوسف جانفشان
تاریخ تولد : 1298
محل تولد : تبریز
تاریخ ومحل شهادت : 4/9/65

((گوشه ای از زندگینامه شهید))
شهید یوسف جانفشان نوبری در تاریخ 20/10/1298 در خانواده ای مومن ومتعهد در شهر تبریز دیده به جهان گشود. در سن 18 سالگی به خدمت مقدس سربازی رفت وبعد از پایان خدمت به شغل نانوایی مشغول شد،سپس به شغل قالی بافی روی آورد ومدت زیادی از عمرش را در همین کار صرف نمود. وی علاقه ی عجیبی به مکتب امام حسین (ع) داشت و روزهای ماه محرم ورمضان را به دعا وعبادت وشرکت در مجالس سینه زنی وروضه خوانی می گذراند .وقتی که انقلاب اسلامی شروع شد شور وشوق عجیبی دروی پدید آمده بود وهمانند یک نوجوان شیفته ی انقلاب، به وجد آمده وحضورپرشورش را برای همه ی فعالیت های انقلابی تحمیل می نمود. باشروع جنگ تحمیلی در بسیج بیست میلیونی ثبت نام نمود و45روز در پادگان 7 تیر تبریز دوره آموزشی را گذراند وبعد از پایان دوره، به مدت 3 ماه به جبهه جنوب منطقه ، «هورالعظیم» رفت ودر هنگام بمباران شیمیایی دشمن چشمهایش آسیب دید. بالاخره برای بار دوم در تاریخ 27/7/65 به جبهه «جنوب» اعزام شد ودر مورخه 4/9/65 بر اثر بمباران هواپیماهای بعثی از ناحیه سر وگلو زخمی شد وبه درجه رفیع شهادت نائل گشت.
(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
به نام ا... پاسدار حرمت خون شهیدان ؛به نام خدایی که دنیا را برای مومن زندان وبرای کافر راحت قرار داده است .ای جوانان! نکند در رختخواب بمیرد که حسین (ع) در میدان شهید شد. ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی (ع)در محراب عبادت شهید شد ومبادا درحال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبرحسین (ع) با هدف شهید شد. ای برادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانیم جواب زینب(ع) را بدهیم که تحمل هفتادو دو شهید را نمود.درآخر دخترانم وپسران دلبندم ! سعی کنید از اسلام حمایت کنید که این صلاح آخرت همه ماست ، همه پشتیبان ولایت فقیه باشید ودر راه اسلام جهاد را پیشه کنید ومادرتان را دلداری بدهید که زیاد ناراحت نباشد دخترانم ! زینب(ع) رابرای خود الگو قراردهید وهمیشه سعی کنید زینب وار باشید.
((روحش شاد وراهش پر رهرو))

شهید سید محمد حسینی لیلابی

شهید سید محمد حسینی لیلابی
فرزند: حاج سید علی اصغر لیلابی
تاریخ تولد :1350
محل تولد : تبریز
تاریخ ومحل شهادت : 7/3/65 پادگان شهید باکری دزفول

(( گوشه ای از زندگینامه شهید ))
این فرزند برومندحاج سید علی اصغر حسینی لیلابی در سال 1350 در شهرتبریز درخانواده ای روحانی ومذهبی چشم به جهان گشود، از اوایل کودکی با قرآن و نماز ومبارزه انس گرفته، وروز به روز در هوای انقلاب و معنویت می بالید. دوره ابتدایی را در دبیرستان شهید پرویز بهادری به اتمام رسانده، سپس به مدرسه راهنمایی شهید حقیقی وارد گردید. علاقه شدیدی به ارزش های انقلاب وفضیلت های جنگ داشت و اخلاق خوبش همه را مجذوب می نمود، مخصوصا نسبت به پدر ومادرش بسیار مهربان بود. زبان پاکی آمیخته با شوخ طبعی داشت که دل ها را به هم گره می زدوموقع سخن گفتن تبسم ازلبانش محو نمی شد. به مکتب وانقلاب اسلامی وبه روحانیت بسیار علاقه مند بودند وبه حجاب اسلامی بانوان خیلی اهمیت می دادند .امام عشق او بودودوچیز را درشعارها ودردفترچه خاطراتش می نوشت:« یکی یا مهدی ادرکنی ودیگری امام را دعا کنید». شوق بی پایانش برای حضور در جبهه ها چنان بود که موقع اعزام به علت کمی سن ،با مخالفت روبه رورشده ولی به خاطر این اشتیاق مقدس مجبور شده بود تاریخ تولدش را دست کاری کند و عازم آن فضای شریف شود. حضور پویا و باطراوت وی در آموزش های نظامی اورا به معیادگاه ابدیش کشید و بالاخره در روز چهارشنبه هفتم خردادماه 1365 مطابق با 18 ماه مبارک رمضان، ماه خود سازی، علی گونه درخیمه گاه حضرت ابوالفضل لشکر 31 عاشورا ودر پادگان شهید باکری دزفول در اثر بمباران خوشه ای دشمن به شهادت نائل گشت.
خاطره ای از پدر شهید
بعد از عملیات والفجر 8 گاه گاهی سرفه می کرد.هر وقت علتش را می پرسیدیم،می گفت:چیز مهمی نیست.خودش خوب می شود.مادرش خیلی اصرار می کرد تا پی به علت سرفه هایش ببرد.تا اینکه گفت شیمیایی شده است.خیلی آدم صبوری بود و هیچ وقت از مشکلاتش پیش کسی شکایت نمی کرد.
دفعه آخر مادرش رفته بود تا بدرقه اش کند.می گفت: در ایستگاه قطار که بودیم،محمدحسین مدام سعی می کرد خودش را از چشم من پنهان کند.می گفت مادر زودتر از اینجا برو،دوستم مادر ندارد.می ترسم تو را ببیند و ناراحت شود.
(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
بادرود وسلام به پیشگاه حضرت مهدی (عج) ونائب بر حقش حضرت روح ا... وبادرود به روان پاک سید وسالار شهیدان وشاگردان بر حقش -که خدایا خود گواهی- چگونه ندای استاد خودرا لبیک می گویند.
خدایا توفیق رفتن به جبهه را نصیبم کردی؛توفیق شهادت را هم اگر لیاقت پیدا کردم نصیبم کن ؛ ما از خدا توفیق شهادت را خواستاریم. از شما هم دعای شهید شدنم را خواستارام. الهی یاریم ده که بتوانم این دین را آنچنان که شایسته مقام ملکوتی وی است به جای آورم ، و انا ا... وانا الیه راجعون ،پس چه بهتر این بازگشت بسوی او با رضای کامل وخرسندی پدرومادر باشد. پس چه غم شما را ،که به این موت راضی هستم.
((روحش شاد وراهش پر رهرو))

شهید سید جواد حسینی لیلابی

شهید سید جواد حسینی لیلابی
فرزند: حاج سید علی اصغر لیلابی
تاریخ تولد :1349
محل تولد : تبریز
تاریخ ومحل شهادت : 18/1/66 عملیات کربلای 5

(( گوشه ای از زندگینامه شهید ))
شهید سید جواد لیلابی در شهریور سال 1349 شمسی در تبریز چشم به جهان گشود . ایشان در یک خانواده مذهبی وروحانی تربیت یافت. وی ازکودکی فردی مودّب ومتین بود. دوره ابتدایی تحصیلات خودرا در مدرسه شهید بهادری با نمرات عالی سپری نمود ودوره راهنمایی و اول دبیرستان را درمدرسه رازی طی نمود.با آغاز جنگ تحمیلی درس خودرا نیمه تمام رها کرد وبه جبهه های حق علیه باطل شتافت. کودکی ایشان لبریزبود از شمیم خاطره های حضورسبزش در راه پیمایی ها و مجالس عزا و نماز جمعه ها. چند سال قبل از شهادت در مساجد به فعالیت می پرداخت ودر حفظ وحراست از دستاوردهای انقلاب اسلامی تلاش می نمود. پس از دیدن آموزش های نظامی لازم به پادگان شهید باکری رفته واز آنجا به عملیات اعزام شد. او در عملیات «کربلای 5 »شرکت کرد ودر تاریخ 18/1/66 همراه با هم رزمش هنگامی که جلوتر از همه به عنوان خط شکن حرکت می نمود در اثر اصابت تیر مستقیم دوشکای دشمن زبون به فیض عظمای شهادت نائل آمد.
خاطره ای از پدر شهید
شبی در پادگان شهید باکری دزفول شهیدانم و خیلی از شهدای دیگر را در خواب دیدم.شهدا با شکوه و عظمت خاصی در امارت بزرگی که مملو از نعمتهای مختلف الهی بود در کنار هم گرد آمده بودند.برادر خانم شهیدم را بین آنها دیدم که دارد کارت پخش می کند.یک بسته از کارتها را هم به من داد و گفت:به هر کسی که دوستش داری از این کارتها بده تا بیاید.
دیدم یک در بزرگی است که دو نفر نگهبان در دو طرف آن ایستاده اند.به محض اینکه اراده کردم از آن در وارد شوم در باز شد.محمد حسین و سید جواد آنجا بودند تا مرا دیدند به استقبالم آمدند و مرا به گرمی در جمع خود پذیرفتند.گفتند آقا جان میوه میل دارید؟به محض اشاره آنها انواع میوه های رنگارنگ و گل و ریحان از آسمانبر سر ما باریدن گرفت.در روایت هم داریم که چنین چیزی ممکن است.به شوخی گفتم اینجا به شما حوری هم می دهند؟خندیدند و مرا غرق بوسه های خود کردند.
(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
بادرود فراوان به رهبر کبیر اسلامی ایران و با سلام به رزمندگان غیور اسلام که همه روزه بر پیروزی های خود می افزایند. خداوند در قرآن می فرماید: «نپندارید که شهدا مردگانند بلکه زندگانی هستند ودر نزد خدای خویش روزی می خورند.» ما باید به وصایای شهدای عزیز عمل کنیم زیرا سخنشان وراهشان جز راه انبیا راه دیگری نیست . برادران امام را تنها نگذارید ودر صحنه حضور داشته باشید در نماز جمعه ودعای کمیل شرکت نمایید . ای امت اسلامی ما باید در این جنگ زیاد به دنبال منافع دنیا نباشیم وبه دنیا فکر نکنیم وباید بدانیم که بعد از کربلا نوبت قدس عزیز است ومبارزه با اسرائیل ودیگر ابر قدرتهاست. چون زمان فرا رسد ، شهادت خوبان امت را گلچین می کند.
((روحش شاد وراهش پر رهرو))

شهید فرهاد شاکران وحیدی

شهید فرهاد شاکران وحیدی
فرزند: اسدا...
تاریخ تولد :1346
محل تولد : تبریز


(( گوشه ای از زندگینامه شهید ))
فرهاد شاکران وحیدی در سال 1346 در خانواده فقیر ومذهبی وبا ایمان چشم به جهان گشود . با پیروی از پدر ومادر خود با مکتب الهام بخش وانسان ساز اسلام انس گرفته و اصول وقوانین الهی همانند خونی در رگ فرهاد برای خود جا گسترد. بدین جهت در سنین کودکی برای آموختن مکتب اسلام راهی مسجد وهیئت های محلی شد و بعد از مدتی قرائت قرآن رابه بهترین صورت یادگرفت وزندگیش با مکتبش عجین شد. با قیام امت اسلامی ما، فرهاد هم قلبش تپیدن گرفت وبا کمال اشتیاق در مظاهر قهر امت شرکت نموده وبرای سرنگونی رژیم شاه تلاش وافری نمود وازآن روز زندگی نوینی برای خود انتخاب نمود.بعد از پیروزی انقلاب نیز در سنگر انقلاب یعنی مسجد برای پاسداری از مرز بوم انقلاب نونهال ثبت نام نمود تا این که انقلاب کاملا مستقر وحکومت جمهوری اسلامی با تمام وجودش تداوم بخشیده وروی به سوی تکامل نمود. با شروع جنگ تحمیلی فرهاد به سوی جبهه های جنگ شتافت ،تا از خاک میهنش پاسداری کند. آری فرهاد رگبار مسلسل های دشمن را در گنجینه ی اسرار وسینه اش جای داد وبه فیض شهادت نائل گشت.

(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
با سلام وبا درود فراوان به پیشگاه آقا امام زمان (عج)‌ ونائب بر حقش خمینی بت شکن و با امید پیروزی رزمندگان اسلام و با سلام به حضور محترم خانواده ی شهیدان گلگون کفن ایران.
این جانب فرهاد شاکران وصیت خودم را به قرار زیر اعلام می دارم البته من لایق نیستم که به مردم حزب ا... وهمیشه در صحنه وصیتی داشته باشم ، فقط یک خواهش از برادرانی که در مساجد فعالیت می کنند دارم که جبهه ها را خالی نکنند. واز پدر ومادرم که در این امر خیر(رفتن به جبهه) مرا همراهی کردند تشکرمی کنم. واز پدر ومادرم می خواهم که حسین وار باشند ومرا حلال کنند،خداحافظ به امید زیارت کربلای حسینی.

((روحش شاد وراهش پر رهرو))

شهید علی اکبر سودی

شهید علی اکبر سودی

تاریخ تولد :1342
محل تولد : خوی
تاریخ ومحل شهادت : 19/10/65 شلمچه (عملیات کربلای 5)


(( گوشه ای از زندگینامه شهید ))
شهید علی اکبر سودی در سال 1342 در خانواده ای مذهبی ومومن ومخلص در شهرستان خوی چشم به جهان گشود. در آغاز نوجوانی پدر شریف ومهربانش را از دست داد ومسئولیت مادر رنجیده وخواهران وبرادرانش به دوش او افتاد .در حالی که مسئولیت اداره کردن مغازه پدر مرحومش را به عهده داشت با این وجود تحصیلات خود را تا پایان دبیرستان با موفقیت به پایان برد.او انسانی مذهبی وبا اخلاص وبا صفا وصمیمی بود، در انجام فرایض شرعی بسیار کوشا بوده ،وقتی که برای نماز در مقابل خداوند متعال می ایستاد انگار که با خداوند ملاقات می کرد ، غرق در معنویت وعشق به خداوند می شد. در دوران انقلاب ازفعالان ومجاهدان صف اول انقلاب بود ودر حفظ انقلاب اسلامی از هیچ تلاشی مضایقه نمی کرد .اوجهت حفظ میهن اسلامی ودین لباس بسیجی را به تن کرد وبه جبهه ی« کردستان» رفت وبعد از آن به عنوان پاسدار اسلام وانقلاب وارد سپاه پاسداران شد.در اکثر عملیاتها از جمله عملیاتهای «کردستان» ،«والفجر4»،«خیبر»،«بدر»،«والفجر8»،و«کربلای 4»شرکت کرد، تا سرانجام درعملیات کربلای 5 در سال 1365 در سرزمین «شلمچه» پس از مدتها پیکار ونبرد با دشمنان به فیض والای شهادت نائل شد.



(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
با سلام به پیشگاه حضرت ولیعصر (عج) و با سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ودرود وسلام به روح پرفتوح شهدا.
ای برادران من !این را بدانید که این بدن ازآن مانیست وفقط چند روزی در این دنیا هستیم ، چه خوش است در این دنیای فانی هدف واقعی خویش را بشناسیم .
وصیت من به برادران حزب ا... این است که طرفدار وپشتیبان سرسخت ولایت فقیه باشید وحمایت کنید از روحانیت مبارز ومتعهد تحت رهبری امام امت واین را بدانید که اگر سستی در این راه به خرج دهید، سستی در اسلام نموده اید .جوانان عزیز هیچ وقت دست از مبارزه بر ندارید وهمیشه به خاطر اسلام مبارزه را تا آخر ادامه دهید وفرمایشات امام را اجرا کنید. صفوف نماز جماعت را پرکنید ونماز را با شرکت فعالانه خود باشکوه ترنمایید .در تشییع جنازه شهداشرکت کنید که برای انسان یک وظیفه الهی است .از مسئولین استدعا دارم که انتقادهای سازنده ی هم دیگر را قبول کنید وهیچ وقت از یکدیگر ناراحت نشوید واختلاف سلیقه خود را کنار بگذارید.

((روحش شاد وراهش پر رهرو))