شهید علیرضا هاشمپور

شهید علیرضا هاشمپور
فرزند: علی
تاریخ تولد :1344
محل تولد : روستای چایکندی از توابع شهرستان اهر
تاریخ ومحل شهادت : 22/11/64 عملیات والفجر 8

(( گوشه ای از زندگینامه شهید ))
روحانی شهید حجت الاسلام علیرضا هاشمپور در تیر ماه 1344 در یک خانواده مذهبی ومستضعف چشم به جهان گشود. هنوز یک سال از ولادتش نگذشته بود که خانواده اش در اثر فشار خان ها وفئودال های منطقه مجبور به مهاجرت،به تبریز شد.دوره ی بلوغ او با آغاز انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی همزمان گشت و او با اینکه سن زیادی نداشت لیکن با قلبی مملو از عشق به اسلام و امامش ،همراه با امت حزب ا... فعالیتهای سیاسی خودرا آغاز نمود وچندین بار در حین تظاهرات توسط مامورین رژیم دستگیر و به سبب کمی سن آزاد شد. شهید علاقه وافری به فراگیری معارف اسلامی وتحصیل قرآن وحدیث داشت ، به طوری که چندین بار توسط اساتید خود مورد تقدیر و تشویق قرار گرفت. وی به سبب علاقه ی شدیدی که نسبت به مکتب وحی داشت به حوزه ی علمیه رفت. هرچه علم او افزون می شد میل به تعالی وصعود به درجات عالیه در او بالا می گرفت و او راه رسیدن به این درجات ملکوتی را در جبهه های نور علیه ظلمت یافت. در پی این خواهش روحانی در سال 63 به مدت سه ماه به سوی تجلی گاه عشق شتافت وپس از اتمام ماموریت به حوزه بازگشت، او برای دومین بار درسال 1364 به جبهه رفت اما این بار به شوق وصال ولقاء معشوقش گام برمی داشت ،موقع رفتن با همه اهل خانواده خداحافظی نمود. به طوریکه گویا دیگر آنها را نخواهد دید . او رفت تا در عملیات «والفجر 8» توانست تن خاکی و روحش را به ملکوت اعلی پیوند دهد.
(( قسمتی از وصیت نامه شهید ))
خدایا ! چگونه وصیت بنویسم در حالی که سرتاپا گناهم. بنده خجل وشرمنده ام . یا حسین ! یا علی اکبر ! یا ابوالفضل شفاعت ، بار الها من خود می دانم که چه کاره بوده ام، چه معصیت هایی که من مرتکب شده ام چه گناهانی که من حین ارتکاب از تو خجالت نکشیده ام در حالی که اگر در نزد بنده ای انجام می دادم تا ابد سربلند نمی کردم ،ولی با این همه گناه ومعصیت وعصیان از رحمت بیکران تو نا امید نیستم. من بنده روسیاهی بودم که تو مرا اکثر اوقات خوب وتمیز جلوه دادی ودر میان مردم آبرو بخشیدی ، شکر میکنم تو را در قبال این مهربانی تو راه توبه وبازگشت را به روی بنده گانت بازکردی ومن هم با چشمی گریان ودلی پشیمان ، با گذاشتن پیشانی ام به خاک ، اعلام ذلیلی میکنم .
خدایا من تفنگ به دست گرفتم تا قلب دشمن تورا بشکافم اما هرگز متکی به تفنگ وگلوله ونارنجک وابزار دیگر نیستم . تنها تورا یاور ومدد کار میدانم وبه آیه شریفه " وما رمیت اذ رمیت ولکن الله رمی " 1 وما از صمیم قلب اعتقاد دارم دیگر فرصت خیلی کم است چند ساعت دیگر حمله سرنوشت سازی آغاز خواهد شد همه امید پرواز دارند وشهادت بال وپر است برای پرواز ، خوشا بحال کسانیکه میزبانشان خداست واولیای خدا .
((روحش شاد وراهش پر رهرو))

1 - سوره انفعال آیه 17 " چون تو تیر افکندی نه بلکه خدا افکند "